خب دل است دیگر .
گاه دیوانه میشود و گرمای چهل درجه حالی اش نیست و پیاده میروی و میروی تا لحظه ای نگاهش کنی.
شاید اگر خودش میدانست که لبخند چقد به چشمهایش می آید به من حق میداد که اینجوری دیوونه بشوم
ای ,لحظه ,خودش ,میروی ,حق ,آید ,لحظه ای ,شروع شد ,اینجوری دیوونه ,دیوونه بشوم
درباره این سایت